فقط غم
صـــدرا
1005
گل های آفتاب گردان در روزهای ابری بلاتکلیف اند.
مثل من در روزهای بی تو بودن. . . !
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 23:22 توسط صدرا |
1004
از آن شب که میان اس ام اس هایمان خوابت برد ،
مدتهـــــــــا می گذرد ...
من هنوز منتظرم از خواب بیدار شوی ...
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 23:1 توسط صدرا |
1003
روزهــــا
هفته ها
سالهاست که نیستی
و من هنوز فکر می کنم
هنوز دیر نیست
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 23:0 توسط صدرا |
1002
راستی ، خدایـا . . . اگر مَـن نبودم ، این همه غم را ، چیکار میکردی ؟ ؟ ؟
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 21:58 توسط صدرا |
1001
مــیــدونــی تــلـــخ تــــریـــن درد چــیـــــه …؟
تــو بـخــوای …
اونـــم بــخــواد …
ولــی دنـیــا نــخــواد….!
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 21:19 توسط صدرا |
1000
وقتى که نیستم میخندى…اینگونه شد که عاشق رفتن شدم!
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 17:14 توسط صدرا |
999
دارم به اجزای تشکیل دهنده ام تجزیه میشوم !
آب
باد
خاک
و این آتش که تو به جانم انداخته ای …
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 17:8 توسط صدرا |
998
خسته شدم بس ک زخم خوردم…
تو دیگه باور کن سیرم…
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 15:11 توسط صدرا |
997
چ بگویم ؟
خودم هم خسته شدم …
شاید همه حرفهای من در این واژه خلاصه شود :
“بیــــــــــا”
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 15:8 توسط صدرا |
996
عکس هایت ، هنوز برایم می خندند
و من هر روز به بهانه ی یک خنده ی تازه
صد بار نگاهشان مینکم
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 14:59 توسط صدرا |
995
کـــاش زمین حرف هــــای گالیله را باور نمیکــــرد…
کـــاش گـــوشـــه ای داشت هنــــــوز…
برای فرار از هجــوم “روزگـــار بی تـــــو بـــــودن”…
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 14:17 توسط صدرا |
994
فال حافظ هم دیگر
فال نمیگیــرد
حال میگیـــرد
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 14:15 توسط صدرا |
993
تازگی فهمیده ام !
موش های این دیوارها گوش ندارند
گاهی فریاد هم که میزنم
صدایم را به هیچ احدی نمی رسانند …
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 14:3 توسط صدرا |
992
چه فرقــے دارد
” شهــر ِ ما خانــه ے ما باشــد ” یا نـباشـد ؟…
وقتــے تــو نــه در شهر ِ ما هستــے …
و نـه در خانــه ے ما !!!!
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 13:58 توسط صدرا |
991
از وقتی که از کنار تو رفتهام
رفتهام
و هنوز به خود نیامدهام …
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 13:46 توسط صدرا |
990
ایـטּ روزهـآ בر خـوבمـ
בنـبـآل یـڪـ ڪـلیـڪ راست میـگـرבمـ
تـا از خـوבمـ یـڪـ ڪـُپـــے بـگـیـرمـ
پـیـست ڪـُـنـمـ ڪـنـار خـوבمـ
شـایَـב از ایـטּ تَنهایـــے خَـلاص شُـבمـ !!!!!!
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 13:36 توسط صدرا |
989
حالم من بد نیست. غم کم می خورم. کم که نه! هر روز کم کم می خورم...
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۱ ساعت 13:34 توسط صدرا |
988
هر که مرا دید ،
تو را نفرین کرد …
و من حواس خدا را پرت کردم که مبادا بشنود …!
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۳۰ ساعت 22:53 توسط صدرا |
987
آه…که این لعنتـــــی
این قرص هــای ِ افســــردگــی
رنـــگ بـه رنـــگ
دُز بـــه دُز
بـه بــــــــــــــاد داد…
آرام ِ زندگیـــــــــــم . . . !
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۳۰ ساعت 22:42 توسط صدرا |
986
نه” رضا”ست…
نه “ضامن آهو”…
اما هرچه هست؛
خیلی غریب است
حال این روزهای من…!!
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۳۰ ساعت 22:33 توسط صدرا |
985
خدایا کاش قیامتت همین امروز بود…چون وقته رفتن به من وعده دیدار به قیامت رو داد.
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۳۰ ساعت 22:28 توسط صدرا |
984
تنهایی یعنی :
خودت بنویسی و خودت هم خوشت بیاد !
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۳۰ ساعت 22:26 توسط صدرا |
983
در آیـــنــــهــــ
پسری دیــــدم پـــریشــــان
هــــرچـــه مــی گــفــتـــم تـــکــرار مـی کـــرد
و اشـــــکـــــ *مـی ریــــخـــتــ
خـــــدا شــــفـــایـَــــش دهـــــد
دیــــوانــه بـــــود
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ ساعت 21:34 توسط صدرا |
982
جایت خالی ، چقد هوا برای داشتنت خوب است !
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ ساعت 21:6 توسط صدرا |
981
من تو را دوست داشتم ، تو اما بگذار حفظ شود آبروى دل در سه نقطه ها…
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ ساعت 21:4 توسط صدرا |
980
من "بودنت" را تمرین کرده بودم...!
قرار نبود " نبودت" را از من امتحان بگیری . . .
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ ساعت 21:1 توسط صدرا |
979
وقتـــی داشتــم فکــر میکـــردم
آخـــرین بـــاری کـــه آرامــش داشتــــم کـــی بــــود؟
ســــر از خــــاطـرات کـــودکــــی در آوردم !!
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ ساعت 20:54 توسط صدرا |
978
فردا را نمی خواهم
امروز هم زیاد بود
توان اینهمه “بی تویی” را ندارم
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ ساعت 20:50 توسط صدرا |
977
گفتی تا انگشـت های دستت رو بشماری برمیگردم،
کجایی کــه ازمردم شهر، انگشت گدایی مـیکنم …
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ ساعت 20:25 توسط صدرا |
976
گاه فریاد میزنم ، گاه آرام میخندم ، سپس گریه میکنم ، آیا سزاى دوریت دیوانگیست ؟
+
نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ ساعت 20:24 توسط صدرا |
مطالب قدیمیتر
تبادل لینک : نـــــــــــــــــــدآریم !
نظر دادن : نـــــــــــــــــــــدآریم !
برآیـــ دلـــ خودمـ مینویسمــــ !!!
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشتههای پیشین
اسفند ۱۳۹۲
بهمن ۱۳۹۲
دی ۱۳۹۲
آذر ۱۳۹۲
آرشیو موضوعی
متن - خداوند
متن - غمگین
متن - عاشقانه
متن - تنهایی
متن - دلتنگی
متن - کنایه ای
متن - زیبا
متن - سیگار
متن - تک بیت
متن - 2 بیتی
متن - مرگ
متن - روزگار
متن - نوشتن
متن - بسلامتی
متن - جدایی
متن - شب
متن - بغض و اشک
متن - بارانی
متن - زمستانی
متن - سال نو
متن - سکوت
متن - شب یلدا
متن - سن و سال
متن - سفر
متن - آرزو
متن - تابستان
متن - تولد
متن - رفاقتی
متن - مادر
متن - 13 بدر
متن - پدر
BLOGFA.COM