آن زمان ها کز نگاه خشته مرغان دریایی نبود
وزسکوت ظلمت شبهای تنهایی...و....هنگامی که بی او جان من چون موجی از اندوه میشد......
قطره اشکی دوای درد من بود
این زمان آن اشک هم پایان گرفته و....وآن دوای درد بی درمان من هم ماتمی دیگر گرفته ....
((آسمان میگرید امشب ساز من می نالد امشب ....
او خبر دارد که دیگر اشک من ماتم گرفته او خبر داردکه دیگر ناله ام پایان گرفته)).......