خیلی وقته دختری می بینم کناره دریا می شینه رو تخته سنگی قصه ها میگه زغمها
هرروز که قرص خورشید تودل دریا می شینه دخترک فانوسه دستش غمش اونجا میبینه
میخونه با غصه غم تو نگاه هر ستاره اون سفر کرده که رفته برنمیگرده دوباره .......
همه شب باچشم گریون دخترک میادش اونجا دم صیح با ناامیدی میره خونه تک وتنها ....
دو ...سه ساله که همینطور غم اونو اونجا نشونده....انتظاره تلخ وتاریک جونشو به لب رسونده ....
میخونه با غم وغصه.....((اون سفر کرده که رفته بر نمیگرده دوباره))