*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

آدم های ساده

می دانی؟


آدَم هایِ ساده


ساده عاشِق می شَوند


ساده صَبوری می کنند


ساده عِشق می ورزند


ساده می مانَند


اما سَخت دل می کنند


آن وَقت که دِل می کنند


جان می دَهند


سخت می شکنند


سخت فراموش می کنند


آدم های ساده...!


___________________________________


از الان دارم بوی تابستون رو حس می کنم


هووووووووووم کولر رو آخرین درجه،بازی خرگوش(سگا)،شیرینیای مامانم


فیلم سینمایی های هیجانی و تخیلی،کتاب خونه،اراک،وب و دوستان،رمان


شعرو...


آخ جووووووووووووووووووون


دوتا دیگه مونده فقط دوتا هووورااااا


از اینجانب دعوت به عمل اومده تا برای کتاب داری به کتابخونه


 محلبرم و بنده هم با کمال میل پذیرفتم،به قول مامیم


 روابط عمومیم میره بالا،البته خبری از حقوق مقوق نیست


اینو که شنیدم پنچر شدم


ولی بازم همین که یه کتاب خونه گنده رو میسپرن بهم هیجان آوره


البته به هر کسیم نمیدنا فقط به اونایی که قابل اطمیناننبععععععلههههههه


هر چقدر دلم بخواد رمان میخونم،خدا کنه زودتر این دوتا امتحانم


تموم شه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد