*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

عناوین یادداشت‌ها

  • فراموش نمی کنم... پنج‌شنبه 22 تیر 1391 11:30
    گفتی... فراموش کردن کار ساده ای ست تو فراموش کن من این ساده ها را بلد نیستم... _-.*_-_*._-_*-_-.* ستاره ها همیشه جاویدند... -ـ_.*-_.*-_*_-. بیا مسابقه ای بگذاریم حواسمان را پرت کنیم هر که بیشتر پرت کند برنده است... اما اول حواسم را پس بده تا مسابقه را شروع کنیم یقین دارم... تو می بری...
  • نیمکت شنبه 17 تیر 1391 21:01
    عبور می کنم هر روز از نیمکت های خالی پارک طوری که انگار کسی در نیمکت آخر انتظارم را می کشد به آنجا که می رسم باید وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام...
  • بی وفا دوشنبه 12 تیر 1391 10:08
    دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و بایار وفادار چه کرد نمی دونم حرف کیو باور کنم؟
  • صداست که می ماند پنج‌شنبه 8 تیر 1391 14:23
    به نام خدا سلام دوستای مهربون من امروز می خوام یکی دیگه از شعرامو براتون بنویسم امیدوارم مورد پسند شما باشه منتظر نظراتتون چه خوب چه بد هستم. فعلاعزیزان ــ -ــ-ــ-ــ-ــ-ـ ــــ-ـ ـــ-ـ پنجره احساسم خیس است خیس از خاطره هاست گوش های پنجره ام پرشده از صدای تو و...صداست که می ماند به کجا خواهی رفت؟ بعد من بعد فروغ دوچشمم...
  • بازم هم می شکنم... یکشنبه 4 تیر 1391 20:58
    باز هم باران می آید باز هم مرغ شب روی درخت،شقایق می خواند باز هم صدای تورا می شنوم باز هم چشمان ابری تورا می بینم که می بارد بازهم می روی باز هم می شکنم...
  • سایه جمعه 2 تیر 1391 13:24
    سایه ها این روزها انگار حرف می زنند... این روزها سایه من همدم تنهایی هایم شده این روزا زندگیم شده مثل یه رمان... تو چی میدونی از دلم؟ چی می دونی از حال بدم؟
  • درد ودل سه‌شنبه 30 خرداد 1391 15:32
    حرفای نگفته ام را به که گویم؟ به تو؟ به سکوت سنگین شب یا به نسیم گذرای صبح؟ به تو؟ هرگز مگر مهم است؟ آن هم برای تو؟ جواب نداده خودم می دانم نیست نیست پس سکوت می کنم و خودم را در نقابی از شادی ها پنهان می کنم اینگونه بهتر است... اینگونه سنگین ترم... خسته از دروغم...خسته از دورویی این آدمیان سنگی وسخت چه بد می شکنند ومن...
  • از تو دلگیرم... دوشنبه 29 خرداد 1391 17:02
    به نام خدا از تو دلگیرم که نیستی کنارم من دارم میمیرم توکجایی ؟؟؟ من باز...بی قرارم... می دونی جز تو کسی رو ندارم از تو دلگیرم...که نیستی کنارم "توی این دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره؟؟؟" بی وفایی...رسمی است ماندگار درمیان ما آدمیان...
  • مدیا شنبه 27 خرداد 1391 21:08
  • خداجون کمکش کن چهارشنبه 24 خرداد 1391 18:39
    سلام دوستای خوبم امیدورام خوب خوب باشید دلم می خواد برای موفقیت یکی از دوستام دعاکنید امیدوارم موفق بشی(آری آری) از ته دل----->آرزومند آرزوهایت آبجی خداجون کمکش کن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وقتی از کسی که دوستش داری خبری نیست خوشحال باش چون حتما اوضاع عالیه که یادت نیست.
  • ... سه‌شنبه 23 خرداد 1391 10:59
    به نام خدا دوست داشتن همیشه گفتن نیست گاه نگاه هست گاه سکوت...
  • ...دلم بهانه می کند... جمعه 19 خرداد 1391 21:13
    به نام خدای عزیزم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زندگی در گذر حادثه هاست گاه تلخ است وگهی شیرین است دل ما درپس این تلخی وشیرینی صاف وصادق بماند زیباست . . . چندتا شعر گقته بودم اما خب فعلا پاکنویس نکردم بعضی وقتا خیلی نا امیدی میشم. "از موریس مترلینگ پرسیدند دوست بهتر است یا برادر؟ گفت ما در...
  • روز پدر یکشنبه 14 خرداد 1391 20:11
    "کلاس اول به راحتی نوشتیم بابا نان داد اما نمی دانستیم بابا برای نان جوانیش را داد" "روزپدر برتمام پدران زحمت کش مبارک" بابا جون روزت مبارک.
  • صندلی تو فروختنی نیست. پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 16:46
    همه چیز را فروختم جز آن صندلی که جای تو بود،شاید آن روز که برگشتی خسته باشی. یک عالمه حرف دارم اما وقتی میشینم پشت کامپیوتر همش از یادم میره خیلی حرف دارم دیروز با فاطمه کلی تمرین کردم اما وقتی زمانش فرا رسید همش از یادم رفت باور کن نمیشه. می دونی آخه از خودم مطمئن نیستم....
  • دعایت می کنم. سه‌شنبه 9 خرداد 1391 11:10
    دعایم گرچه گیرا نیست دعایــت می کنم هر شب نمی دانم چه می خواهی از اوخواهم هر آنچه "در دلت خواهی"
  • خاطره دوشنبه 8 خرداد 1391 12:45
    1391/3/8-دوشنبه امروز من خیییییییییییییییییلییییییییی خوشحالم نمی دونم چرا شما می دونید چرا؟؟؟ آری آری نمی دونید فردا امتحان فیزیک دارم یه فصل ونصفیش مونده یه ساعت دیگه شاید خوندم دلم برای فاطمه ملیکا وبچه ها تنگ شده دیروز با ملیکا بعد امتحان بااجازه مادر وپدرجان رفتیم گشتیم تو خیابونا البته می خواستیم برای مسیحی جونم...
  • ... یکشنبه 7 خرداد 1391 11:10
    من تورا دوست دارم وتو دیگری را و این چنین است که هردویمان تنهاییم. باور بعضی حرفا غیر ممکنه...(آری آری) شاید تجربه ای تلخ باعثش باشه. مگه میشه برگ های خشک شده رو دوباره رنگ زندگی بخشید...
  • جاده زندگی سه‌شنبه 2 خرداد 1391 23:18
    افسوس که زندگی بدون توجه به ما واگن های سرنوشت را از روی ریلش می گذراند هنگامی که به من رسید مسافری غریب را پیاده کرد وتورا بی آنکه نشانی از من داشته باشی با خود برد ومن چه هراسی داشتم نکند برنگردی . بر سرجاده زندگی نشستم تا شاید پرستوی مهاجر پیغامی از تو بیاورد واکنون که رفته ای تنها اشک است که تمامی ندارد. تو رفته...
  • خنده یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 22:30
    بابا خسته شدددددددددددم م از این همه غم... دلم می خواد بخندم... دارم افسرده میشم دارم دیوونه میشم خدااااااااااااااااااااااااااااااااا مردم از تنهایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خاله جوووووووووووووووووووووووووووون کجایییییییییییییییییییییییییییییییی دلم می خواد فقط دااااااااااااااااااااااااااااااد...
  • من تورا دوست دارم... پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 11:51
    من تورا دوست دارم وتو دیگری را و این چنین است که هردومان تنهاییم. اگر دلت گرفت سکوت کن... این روز ها هیچکس معنای دلتنگی را نمی فهمد... خیلی بده هرجا میری دنبال نشونی از گذشته ها بگردی...
  • روز مادر مبارک جمعه 22 اردیبهشت 1391 13:33
    کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم چقدر مثل بچگی هام لالایی هاتو دوست دارم سادگی هاتو دوست دارم خستگی هاتو دوست دارم چادر نماز وزیر لب خدا خدا تو دوست دارم مامان عزیزم روزت مبارک روز مادر رو به تمام مادرای مهربون تبریک میگم
  • مدرسه سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1391 15:06
    به نام خدا سلام امروز بازم بیکاری داشتیم برگه های مطالعاتم داده بودن با اینکه مطالعات نخونده بودم شدم 18/5فکر نمی کردم همچین نمره ای بگیرم. اصلا به جلد کتابم نگاه نکرده بودم(این دیگه از اون دروغا بودا)ولی خب اصلا نخونده بودم امیدورام خدا هم به شما دوستان خوبم وهم من کمک کنه تا بتونیم درس هامون رو به خوبی بهاتمام...
  • ... یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 17:45
    بنام خدا چند روزیه اصلا حس درس ندارم فردا امتحان کل مطالعات دارم اما هیچی نخوندم دعا می کنم فردا خانوم امتحان نگیره...امتحان زبانم خراب کردم خیلی خراب خدا جون کمکم کن.
  • دل نوشت پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 12:55
    به نام خدا آسمانی را دوست دارم که بارانش برای شستن غم های شما دوستان عزیزم بباره از کسی که دوستش داری ساده دست نکش شاید دیگر هیچ کسی رو مثل اون دوست نداشته باشی واز کسی هم که دوستت دارد بی تفاوت عبور نکن چون شاید هیچ وقت کسی تورو مثل اون دوست نداشته باشه. دلم یه جاده می خواد یه جاده برفی یه راه بی پایان دلم گرفته...نه...
  • حتما بخون دوست من می دونم طولانیه...ادامه داستان مسافر تنهاست... پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1391 18:48
    سلام دوستای خوبم امروز می خوام ادامه داستان مسافر تنها رو براتون بذارم شاید یادتون نباشه بنابراین اول قسمت اول رو نوشتم بعد ادامه اش(قسمت دوم) منتظر نظراتتون هستم. هوا سرد است آسمان تهی از انوار میزبان ابرهاست هوا سرد است... چه غمگینانه آسمان می نگرد ودریا,بی تابانه به دل صخره ها می کوبد گل های رز در انتظارند,انتظار...
  • بدون شرح سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1391 20:02
    من هنوزم عاشقم,آنقدر که می توانم هرشب بدون آن که خوابم بگیرد از اول تا آخرین بی وفایی هایش را بشمارم ودست آخر همه را فراموش کنم.
  • تسلیت سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1391 10:10
    ما گوشه نشینان غم فاطمه هستیم محتاج عطا وکرم فاطمه هستیم یک عمر چو شمع گربسوزیم کم است دلسوخته عمر کم فاطمه هستیم شهادت حضرت فاطمه رو به تمام دوستان خودم تسلیت عرض می کنم. در دنیا باشید ولی با دنیا نباشید در دنیا زندگی کنید، ولی از دنیا بگذرید ... محبوبه جان فوت الهام عزیز رو به تو دوست مهربونم تسلیت عرض میکنم. . . ....
  • (× دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 10:20
    بنام خدا امروز قراره با ملیکا وفاطمه بریم فرمانداری قراره شعرای برجسته بیان ولی اصلا حالم خوب نیست سرماخوردم بدجور...الان مرخصی گرفتم خونه ام فقط رفتم زنگ اول امتحان مطالعاتم دادم وبرگشتم دیشب با هزار آه ناله درسمو خوندم...تا ساعت ۱۲شب بیچاره شدم صبحم ساعت۴ بیدار شدم دوره کردم آخه دیشب وقت نشد دارو ها اثر کرده بود یه...
  • نامه یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 13:51
    امروز باز هم پستچی پیر محله مان نیامد یا باید پستچی را عوض کنم یا خانه مان را توکه هر روز برایم نامه می نویسی مگه نه؟؟؟
  • درس2 جمعه 1 اردیبهشت 1391 13:40
    بنام خدا فکر کنم این چندروز ک میام وب فقط باید از درس حرف بزنم فردا امتحان ریاضی دارم نیم ساعت بیشتر نخوندم ب خودم شک دارم چون زود ریاضیم تموم شد احساس میکنم درست حسابی نخوندم وای خدا همش احساس میکنم بلد نیستم درحالی ک راحت تمارین هارو حل میکنم ولی باز اعتماد به نفسم اومد رو صفر تازه بازم امتحان زبان دارم... دینی هم...