در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز وگل سرخ یکیست.
خوشبختی به چه معناست؟
آیا تو خوشبخت هستی؟
سلام بچه ها کلافه شدم میروم تو لیست وبلاگ های بروز شده .....میزنم صفحه ی اول...نه .....صفحه ی دوم....بازم خبری از این وبلاگ ما نیست.....ص.چهارم ...نخیردیگه اشکم درومد.....ص.5.......ص.6.....
شیطونه میگه همین الان وبلاگت رو حذف کن
...و......این داستان ادامه دارد.......نه بالاخره این وبلاگه ما در صفحه ی دهم یافت شد وگرنه........
خداحافظ...راستی اراک برف اومده اونجا چطور حتما برف اومده برید لذت ببرید....تا بعد...
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال توگشتم
شوق دیدار تو لبریزاز جام وجودم ..........
شدم آن عاشق دیوانه که بودم............
..............................................................................
رفت در ظلمت غم آن شب وشبهای دگرهم
نه گرفتی دگر از عشق آزرده خبرهم.............
نکنی دیگر از آن کوچه گذرهم..........
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی....
یا چیزی چنان که بدانی.......
((من درد مشترکم....
فریاد کن))
خیلی وقته دختری می بینم کناره دریا می شینه رو تخته سنگی قصه ها میگه زغمها
هرروز که قرص خورشید تودل دریا می شینه دخترک فانوسه دستش غمش اونجا میبینه
میخونه با غصه غم تو نگاه هر ستاره اون سفر کرده که رفته برنمیگرده دوباره .......
همه شب باچشم گریون دخترک میادش اونجا دم صیح با ناامیدی میره خونه تک وتنها ....
دو ...سه ساله که همینطور غم اونو اونجا نشونده....انتظاره تلخ وتاریک جونشو به لب رسونده ....
میخونه با غم وغصه.....((اون سفر کرده که رفته بر نمیگرده دوباره))
آن زمان ها کز نگاه خشته مرغان دریایی نبود
وزسکوت ظلمت شبهای تنهایی...و....هنگامی که بی او جان من چون موجی از اندوه میشد......
قطره اشکی دوای درد من بود
این زمان آن اشک هم پایان گرفته و....وآن دوای درد بی درمان من هم ماتمی دیگر گرفته ....
((آسمان میگرید امشب ساز من می نالد امشب ....
او خبر دارد که دیگر اشک من ماتم گرفته او خبر داردکه دیگر ناله ام پایان گرفته)).......
با وجود آنکه برفی در اراک نباریده من در زمستان سال 86 بسر میبرم که در آن ابرها تمام عقده هایشان را با بارش برف ها وباران هایشان خالی میکردند ومن با قدم گذاشتن بر روی برف های دست نخورده ی زیبا وصدایی که حاصل فشرده شدن برف ها بود به راهم ادامه میدادم ونام این روز هاوهفته های برفی را روز های سپید نامیدم ...پس به امید روز های سپید......