*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

-

بارون...


باَراَن کِه میـــ بارَد...

باَراَن کِـــه میـــ باَرَد...


دِلَمـ بَرایَــــت تَنـگــ تَــر میـــ شــوَد...!


راه میاُفتَم بِدونـــِه چَتـــرِ


مَنـــ بـــُغض میـــکُنَــمِ...


...آسِمانِ گِریـــِه...





به سراغ من اگر می آیی...

به سراغ من اگر می آیید


پشت هیچستانم


پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدک هایی است


که خبر می آرند از گل واشده ی دورترین نقطه ی خاک


پشت هیچستان چتر خواهش باز است


تا نسیم عطشی در بن برگی بدود


زنگ باران به صدا می آید


آدم اینجا تنهاست...


ودر این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت باقی ست


سراغ من اگر می آیید


نرم آهسته بیاید که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من




عربیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

سلام دوستای خوبم


امروز در عین اضطرابو ترس ولرز ولی شنگولم


انقدر اضطراب دارم حد نداره نه برا جغرافیاها بلکه فقط وفقط برای عربی فردا عربی دارم فقط یه درس خوندم  ازش...


خدا به خیر کنه ایشالااااااااااااااااااااااااا  دلم میخواد  اضطرابمو با دویدن داد زدن خالی کنم نمیدونم 


چرا یاد عربی میافتم تمام تنم میلرزه


خدا جون  نذار از امدادای غیبی استفاده کنم خودت میدونی که قد این حرفا نیسم


خودت یه کاری کن.


چاکرتیم.


من برم حاضر شم وایییییییییییییییی خدافظ

امتحان

سلام دوستای خودم چطورید؟


ساعت 11 از مدرسه برگشتم اولین امتحانمو دادم دینو زندگی بود فکر کنم یک نمره 


اندیشه تحقیق کم کنه البته مطلب رو رسوندم اما خب معلمه ما میگه عینهو کتاب اندیشه وتحقیق


هم که باید خودت جواب بدی کاری به معلم نداری ولی این معلمه ما میگه باید همون باشه که من 


میخوام.


فردا امتحان جغرافی استان شناسی داریم.تا ساعت 5 تمومش میکنم.


اما پس فردا عربی چشمتون روز بد نبینه از 5 تا درس هیچیشو بلد نیستم فکر کنم تجدید 


بشم باورتون میشه؟اوف من چقدر از عربی بدم میاد  خدا.



باید بشینم امروز بخونم چون فرا پسفردا وقت زیاد ندارم.


خلاصه اینکه اضطراب ودل نگرانی فعلا حاکم این جسم خسته وروح درمانده این بنده حقیر است.


(اری...)


دیگه باید برم شروع کنم به درس خوندن اگه حداقل اندازه یه مورچه دوسم دارید برام دعا کنید


ببخشید نمیتونم بیام خبرتون کنم که آپم آخه اصلا وقت ندارم.


خدافظ عزیزان

نوشته شده توسط راه رهایی.

حال من بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم

آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند


خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!

خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد یک شبه بیداد آمد داد شد

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

عشق اگر اینست مرتد می شوم خوب اگر اینست من بد می شوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است کافرم! دیگر مسلمانی بس است

در میان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده ی مردم شدم

بعد ازاین بابی کسی خو می کنم هر چه در دل داشتم رو می کنم

نیستم از مردم خنجر بدست بت پرستم، بت پرستم، بت پرست

بت پرستم،بت پرستی کار ماست چشم مستی تحفه ی بازار ماست

درد می بارد چو لب تر می کنم طالعم شوم است باور می کنم

من که با دریا تلاطم کرده ام راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟

قفل غم بر درب سلولم مزن! من خودم خوشباورم گولم مزن!

من نمی گویم که خاموشم مکن من نمی گویم فراموشم مکن

من نمی گویم که با من یار باش من نمی گویم مرا غم خوار باش

من نمی گویم،دگر گفتن بس است گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شیرین! شاد باش دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

آه! در شهر شما یاری نبود قصه هایم را خریداری نبود!!!

وای! رسم شهرتان بیداد بود شهرتان از خون ما آباد بود

از درو دیوارتان خون می چکد خون من،فرهاد،مجنون می چکد

خسته ام از قصه های شوم تان خسته از همدردی مسموم تان

اینهمه خنجر دل کس خون نشد این همه لیلی،کسی مجنون نشد

آسمان خالی شد از فریادتان بیستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پیشه ام بویی از فرهاد دارد تیشه ام

عشق از من دورو پایم لنگ بود قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود تیشه گر افتاد دستم بسته بود

هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه! هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!

هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت:

" ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم" 


ممنون از راه رهایی عزیز.

یلدا مبارک.

توی سرمای این شَب طولانیـــ

 به فکر بی خوانمان ها هستی؟

""""""""""""""""""""""""""""""""""""

آری امشب شب یلدا است…..
شب فال…..
شب عشق…..
شب هندوانه…..
وشب آزادی وشب رهایی
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه
امشب شب تنهایی من است
یلدایت مبارک


"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""


شب یلداست
دلم در خواب پروانه شدن بود
ولی افسوس
دلم در اوج رفتن روبه شمعی سوخت و من نالان
کنار سفره ای از عشق خالی …
شبی مایوس و سرگردان دارم امشب


""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

من بلندای شب یلدا را
تا خود صبح شکیبا بودم
شب شوریده ی بی فردا را
با خیال تو به فردا کردم
چه شبی بود !؟
عجب زجری بود !؟
غم آن شب که شب یلدا بود




یلدا مبارک

ایــــ ن روزـــهاَ

ایــــنـ  روزهــا...


 روزه هایِ سکوتمـ


بدون افطـــار َسـحَر میــ شــــود...


ایـــنـ روزهاُ دِلَم فَریــــاد میــ خواهَــد


کمی غصه...!

رفیق دلتنگ که شدی...!


پیش من بیا


کمی غصه هست...


باهم می خوریم!



Love