من برای سالهای بعد می نویسم...
سالها بعد که چشمان تو
عاشق می شوند
افسوس که قصه ی مادربزرگ درست بود
همیشه یکی بود...یکی...نبود!
ممنون از فاطمه جان
واژه ها را کناره هم میگذارم
قافیه وجودم درست نمی شود
من همچون شعری ناتمام در آرزوی واژه گمشده ام
که روی کاغذ روزگار خط می خورم...
ممنون نجمه جون
سلام دوستای عزیزم ببخشید که انقدر دیر میام پیشتون باور کنید دلم برای تک تکتون تنگ
شده...
این دفعه نشد آغاز فصل مورد علاقمو تبریک بگم
ولی بازم دیر نیست خوش اومدی پاییزه عزیز
دلم میخواد بارون بیاد ولی نمیدونم چرا هوا ابری میشه ولی نمی باره!
من عاشق پاییزو زمستونم
پاییز پر از رازه
پر از زیباییه پر از عشقه
پر از خیلی چیزهایی که دله من براشون پر پر میزنه وای خدا جون مرسی بابت
این فصله خوشگلت...
دوستای گلم تاحد توانم اگه بتونم میام بهتون سر میزنم
دوستتون دارم.
خدا حافظ چه آسون بود
.
.
.
تورو دیگه نمی خوامت...
.
.
.
دیگه عشقو نمی فهمم
دیگه خون تو رگهام خشکید
خدا حافظ
پلک های مرطوب مرا باور کن
این باران نیست...
که می بارد
صدای خسته ی من است
که از چشمانم می ریزد...
سلام دوستای عزیزم ببخشید اصلا حال نداشتم نظارو جواب بدم ولی تایید کردم بازم ببخشید.
نه تو میمانی نه اندوه
نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی
که گذشت
غصه هم میگذرد...
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آئینه نه آئینه به تو می نگرد
تو اگر خنده کنی او به تو می خندد
و اگر بغض کنی وای از آئینه دنیا که چه ها خواهد کرد...
پاییز غریب وبی رحم...
این همه برگ مگه کم بود؟
گل من رو چرا چیدی؟ گل من دنیای من بود...
دوستای عزیزم مطلب زیری رو بخونید.
جلوی بعضی از خاطرات باید نوشت
آهسته به یاد آورده شوید...
.
.
.
خطر ریزش اشک
دلم باررون می خواد پس چرا دیگه بارون نمیاد؟این عکسی که گذاشتم قشنگه؟
دقت کنید بهش چقدر به دل میشینه
هووووووووم
کاش من جایی این مرده بودم
فعلا دوستای خوبم.
سهراب قایق دیگر جوابگو نیست...
کشتی باید ساخت
اینجا مثل من تنها
زیاد است...
-_"*_-*"-"_-*!- *-_
سلام بچه خوبید؟
دیروز ساعت 5 صبح رفتیم اراک برا مسابقات کاراته من مقام سوم استانیو آوردم
گرچه اگه اول می شدم خیلی بهتر بود خب منم زیاد تلاش نکردم
ساعت 9 و...10 بود رسیدیم وای انقدر خسته بود که نگو گفتم نیم ساعت استراحت کنم بعد
بلند شم برم درسامو بخونم نیم ساعت استراحت شد صبح ساعت 6 از خواب بلند شدم فهمیدم چه
فاجعه ای رخ داده...اما به خیر گذشت چون معلممون نپرسید البته شیمی خونده بودم فقط فیزیک بود
که نخونده بودم
که به خیر گذشت آخ جون برا فردا فقط زیست باید بخونم
سلام
بچه وای من اضطراب دارم شنبه فیزیک پرسش شیمی پرسش جغرافیا پرسش هیچیم نخوندم
آخه دیروزو فقط خوابیدم
فرداهم ساعت 5 صبح میریم استان برای مسابقات کاراته تا شب بنابراین فرداهم وقت نمی کنم هرگلی به سرم بزنم باید همین امروز بزنم چون وقتی نیست البته شیمی رو یه صفحه خوندم
من می ترسسسسسسسسسسسسسسسمممممممممممممممممممم
من برم بخونم تا وقتم نرفته