نه تو میمانی نه اندوه
نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی
که گذشت
غصه هم میگذرد...
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آئینه نه آئینه به تو می نگرد
تو اگر خنده کنی او به تو می خندد
و اگر بغض کنی وای از آئینه دنیا که چه ها خواهد کرد...