*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

نیما یوشیج-1336

پاسها از شب گذشته


میهمانان جای را کرده اند خالی،دیر گاهی ست


میزبان در خانه اش تنها نشسته


در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او


اوست مانده،اوست خسته


مانده زندانی به لبهایش


بس فراوان حرفها اما


با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته


چون سراغ از هیچ زندانی نمی گیرند


میزبان در خانه اش تنها نشسته.

قیصر امین پور

بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید و 

بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت...

بعضی آدمها جلد زرکوب دارند٬بعضی جلد ضخیم، 

بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند. 

بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و ...





بعضی با کاغذ خارجی. 

بعضی آدمها تر جمه شده اند و 

بعضی تفسیر می شوند. 

بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و 

بعضی از آدمها فتو کپی آدمهای دیگرند 

بعضی از آدمها دارای صفحات سیاه وسفیداند و 

بعضی از آدمها صفحات رنگی و جذاب دارند. 

بعضی از آدمها قیمت پشت جلد دارند. 

بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند. 

بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند. 

بعضی ازآدمها را باید جلد گرفت. 

بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت و 

بعضی را توی کیف. 

بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا می شوند. 

بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی اند وبعضی ها معلومات عمومی. 

بعضی از آدمها خط خوردگی و خط زدگی دارند و 

بعضی ازآدمها غلط های چاپی فراوان . 

ازروی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و 

از روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت.. 

به راستی ما کدام کتابیم؟ 

تو نظرات بگین که شما کدام کتابین؟!..! 

این متن از نوشته‌های مرحوم قیصر امین‌پور می‌باشد.
ممنون زینب جان 

"چتــــــر تنـــهایی"

http://axgig.com/images/16417964929190083716.png

دلــــتنگی قصه همیشگی ســـت. . .


امـــروز زیــــر چــــتر تـــنهایی ام جایتـــــــ خالـــــی بـــود!



دلم...

وقتی اسباب بازی هایش را دیدم


ماتم برد. . .!


زمانی که دلم را میانشان دیدم


. . .



زنده یاد قیصر امین پور


افتاد


آنسان که برگ


آن اتفاق زرد


می افتد



افتاد


آنسان که مرگ


-آن اتفاق سرد-می افتد


اما


او سبز بود وگرم که


افتاد


_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-


هوای ابری چقدر دلمو بی تاب می کنه،


ببار بارون. . .


- به هر که می گویم تو،به خودش می گیرد


چه ساده اند این ها


نمی دانند هیچکس برایم تو نمی شود!



قیصر امین پور

چه اسفندها...آه


چه اسفندها دود کردیم


برای تو ای روز اردیبهشتی


که گفتند این روزها می رسی...از راه







"من اومدم. . .

سلاااااااام من اومدم


نمیدونید چقدر دلم برای تک تکتون تنگولیده بود


برای زهره جون،زینب جون،کوثرجون،محبوبه جون،راه رهایی،وتمام دوستان




تقدیم به همه


دوستای با احساسم:


حرفهای ما هنوز ناتمام 
تا نگاه می کنی : 
وقت رفتن است 
باز هم همان حکایت همیشگی ! 
پیش از آن که با خبر شوی 
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود 
آی ... 
ای دریغ و حسرت همیشگی! 
ناگهان 
چقدر زود 
دیر می شود ! 



ممنون از "راه رهایی"