*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

نیما یوشیج-1336

پاسها از شب گذشته


میهمانان جای را کرده اند خالی،دیر گاهی ست


میزبان در خانه اش تنها نشسته


در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او


اوست مانده،اوست خسته


مانده زندانی به لبهایش


بس فراوان حرفها اما


با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته


چون سراغ از هیچ زندانی نمی گیرند


میزبان در خانه اش تنها نشسته.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد