*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

وصف حال



www.smilehaa.org



سلام دوستای خوبم خوبید؟؟؟امروزم یکی از شعرامو گذاشتم اسمش وصف حاله

قالبش غزله...

امیوارم خوشتون بیاد.



بی خوابی شده همدم شب های سیام


تنهایی شده رفیق لحظه لحظه هام


آسمانم شده رخشان ز ستاره های گریان


دردام شده پنهان ز شیار دیده هام


مروارید شده اشکام در صدف های دلم


گریه هایم شده پنهان در نقاب شادیام


شاعر...زینب فراهانی


سخته گفتنش ولی...خداحافظ


ما که رفتیم تو بمون با اونی ک دوسش داری...






سفره هفت سین...عیدتون مبارک

سلام دوستای خوبم خوبید؟؟؟

امسال تزیین سفره هفت سین رو من قبول کردم وامروز کارش تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه عکسشو در زیر قرار دادم نظرتون رو بگید.


http://s1.picofile.com/file/7332189030/1.jpg



http://s2.picofile.com/file/7332189351/2.jpg



http://s1.picofile.com/file/7332189565/3.jpg



عیدتون مبارک






راستی دوستان شما سمنو رو داخل ظرف تصور کنید آخه اگه میریختم خراب می شد.



فقط اینقدر تا عید مونده.

سال نو

                    آروزویم این است 



آسمانتان بی غبار


سهم چشمانتان بهار


قلبتان از هرغصه دور


بزم عشقتان پرسرور


بخت وتقدیرتان قشنگ


عمرشیرینتان بلند



              سال نو پیشاپیش به شما دوستان خوبم تبریک میگم سال خوب و پربرکتی داشته                            

              باشید 


              سر سفره هفتسین برای منم دعا کنید.

  

             امیدوارم فراموشم نکنید.


            دوستتون دارم.


وداع

اس ام اس و پیامک های غمگین اسفند 90




می روم خسته افسرده و زار


سوی منزلگه ویرانه خویش


بخدا می برم از شهر شما 


دل شوریده و ویرانه خویش


می برم  تا که در آن نقطه دور


شستشویش دهم از رنگ گناه


شستشویش دهم از لکه عشق


زین همه خواهش بیجا وتباه


می برم تا که زتو دورش سازم


زتو ای جلوه امید محال


می برم زنده به گورش سازم


تا از این پس نکند یاد وصال


ناله می لرزد می رقصد اشک


آه بگذار که بگریزم من


از تو ای چشمه جوشان گناه


شاید آن به که بپرهیزم من


بخدا غنچه شادی بودم


دست عشق آمدو از شاخم چید


...................

...................


عاقبت بند سفر پایم بست


می روم خنده به لب خونین دل


می روم از دل من دست بردار


ای امید عبث بی حاصل


فروغ


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


دوست دارم بتونم کاری کنم تا همه آدما به  کسی که دوست دارن برسن.


عکس هنری با موضوع آب


بازگشت به دوران کودکی در سن نوجوانی

بنام خدا خاطره ای دیگه از مدرسه


دوزنگ ادبیات داشتیم شعری از فروغ رو برای بچه ها تو کلاس خوندم زنگ آخر بیکاری داشتیم تصمیم گرفتم بیام خونه اما ملیکا وفاطمه نذاشتن فاطمه گفت نامردی اگه بری انقدر منو به نارفیقی متهم کردن ک دیگه موندم راستش دلم بدجوری گرفته بود ملیکا هرچی گفت چت شده جواب ندادم راستش خودمم نمیدونم چرا؟؟؟

زنگ آخر اول ملیکا با بچه ها مسابقه کلمات میدادن من وفاطمه حوصله نداشتیم رفتیم حیاط وسط حیاط نشستیم اون کتاب سهراب رو آورد منم فروغ نوبتی شعر خوندیم بعدم حرف زدیم منم از رویاهای محالم گفتم اونم همین طور بعدش رفتیم رو نیمکت نشستیم مملیکاهم اومد فاطمه داشت اسم خودش ومن وملیکارو رو دیوار می نوشت،ملیکا اومد کنارم نشست منم با گچ تو دستم رو مانتوش نوشتمlove بعد نوشتم ملیکا فاطمه هم نوشت فاطمه

یکدفعه گچ گرفت شروع کرد رو مانتوم نوشتن منم ک حساس از دستش فرار کردم انقدر توی حیاط دویدیم  دیگه حتی یه قدمم نتونستم راه برم  رو زمین افتادم ملیکام تا میتونست رو مغنه ام مانتوم شلوارم نوشت نوشت...منم انقدر خندیدم ک اشک تو چشمام جمع شده بودم 

از فاطمه کمک میخواستم فاطمه هم اومد گچ از ملیکا بگیره مگه ول میکرد منم مظلوم توی دستاش افتاده بودم زورمم نمی رسید...

آخرسر باخنده دور شد به فاطمه نگاه کرد دنبال اونم کرداونم ححسابی گچی کرد من وفاطمه هم رفتیم کلاس گچ برداشتیم رفتیم تا میتونستیم گچیش کردیم وسط سالن هرسه مون داشتیم از هوش میرفتیم...

دیگه آتش بس شد رفتیم آبخوری تا خودمونو پاک کنیم اما ملیکا آب ریخت روم من ریختم اون ریخت فاطمه ریخت...منم تو پلاستیک آپ ریختم ریختم رو ملیکا فاطمه هم یه لیوان آب ریخت رو ملی...بیچاره ملیکا همه لباساش خیس شد

حسابی بازی کردیم

اتفاقا دیروز با ملیکا به بازی بچه های کلاسمون میخندیدیم من گفتم نگاشون کن انگار ابتدایین

فوری سرخودمون اومد هرکی بود به عقلمون شک میکرد منم مجبور شدم برای اینکه نفهمن مانتوم خیسه پالتوم رو بپوشم(توی اون گرما)

اینم از جریان امروز قطعا از پنجره دفتر ناظم و...دیدنمون آبرومون رفت

دوس...


درمیان کوچه در میان دل من...باران تند می بارد

.
.
.
دیگه هرشب توی خوابم چشای تورو می بینم

آرزومه تورو یکبار توی بیداری ببینم

مدرسه

سلام دوستای مهربونم امروزم میخوام حرف بزنم از مدرسه بگم از دوستام...


دیشب اصلا حوصله درس خوندن نداشتم،کتاب رو میگرفتم دستم می خوندم اما هیچی نمی فهمیدم فقط خطوطی مبهم جلوی چشمم بود دل رو زدم به  دریا کتابو گذاشتم تو قفسه...

رفتم شعرای فروغ رو خوندم خیلی لذت بخش بود...صبح که آماده شدم برم مدرسه بدون حاضر کردن هیچ کدوم از درسام کتابارو ریختم تو کیفم بیخیال رفتم مدرسه اولین بار بود ک برای درس اضطراب نداشتم ملیکا سمانه عاطفه فاطمه همه کتاب به دست داشتن می خوندن منم بیخیال رفتم کناره پنجره کلاس بیرون رو دید میزدم شادی(یکی از بچه ها)اومد گفتم هیچکدوم از معلما نمیان سه زنگ بیکار قند توی دلم آب میشد اما خودم رو کنترل کردم 

بچه ها باخوشحالی دست میزدن

فاطمه هم اومد کنارم باهم بیرون رو نگاه کردیم...یه عالمه حرف زدیم...خیلی خوب بود

باملیکا فاطمه رفتیم حیاط یک عالمه شوخی کردیم گاهی من سوژه خنده بودم گاهی فاطمه گاهی ملیکا...

زنگ دومم گذشت دیگه زنگ آخر من طاقت نیاوردم وبا ملیکا رفتیم دفتر اجازه گرفتیم بیایم خونه وحالا من زود تر از همیشه خونه ام

باید قدر این لحظات رو بدونم...


دلم برای شیطتنت هامون تنگ میشه



شعر نوشته

"بنام خدای من وتو"



شعر زیباست 


اگر آن را حس کنی


عمقش را درک کنی


به معناش گوش بدی


باهاش همصدا بشی


پیام شعر رو بفهمی


بفهمی چه دردی رو فریاد می کنه


سلام دوستای مهربونم


امیدوارم از شعر هایی که براتون نوشتم لذت ببرید خوشحال میشم به عمق ومعناشم فکر کنید.

________________________________


! از راهی دور !


دیده ام سوی دیار تو 


از تو دیگر نه پیامی نه نشانی


نه به ره پرتو مهتاب امیدی


نه به دل سایه ای از راز نهانی


نم نم بوسه باران بهاران


جاده ای گم شده در دامن ظلمت


خالی از ضربهء پاهای سواران

.

.

.

در دلم بود که دلدار تو باشم


وای برمن که ندانستم از اول


روزی آید که دل  آزار تو باشم


بعد از این از تو دگر هیچ نخواهم


نه درودی،نه پیامی،نه نشانی


ره خود گیرم و ره برتو گشایم


ز آنکه دیگر تو نه آنی،تو نه آنی


                        فروغ،با کمی تغیرات

_________________________________________________


 ! رویا !


باز من ماندم وخلوتی سرد


خاطراتی ز بگذشته ای دور


یاد عشقی که با حسرت ودرد


رفت وخاموش شد در دل گور


                     فروغ


________________________________


این متن زیبارو دوست خوبم(محبوبه جان)گذاشتن گفتم بذارم شما هم بخونین...
ممنون دوست من

دلتنگی برای من تمامی ندارد !
فرقی هم ندارد
جز در مقیاس اندازه و نوع
وقتی هستی یک جور
و وقتی نیستی هم ؛ کمی بیشتر !
من همیشه دلتنگ توام...

http://s1.picofile.com/file/7322512147/Copy_of_Night_Skin_com_%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%BA%D9%85_%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2_38892.jpg



شاید...

شاید دیگه قسمت نشه ببینمت تورو

.

شاید فقط خاطره شه لحظه های من وتو

.

کاشکی بدونی رفتنم فقط بخاطر تو بود

.

دست بی رحم سرنوشت عشقمو از دلت ربود

.

همیشه زنده می مونم با یاد تو ترانه هام

.

منو ببخش اگه بازم اشکام چکید رو نامه هام

.

دیگه تموم شد فرصتم خاطره ها پیشت باشه

.

تموم خاطرات خوش خدانگهدارت باشه




هیچکی مثل تو بلد نیست دلمو بسوزونه



مقدمه

ღ به نام خدایی که در همین نزدیکی هاست ღ


برگ های دفترم پر شده از غم وحسرت...

.

.

.

سلام دوستان خوب وبلاگیم

من ودوستان انجمنیم

قرار گلچینی از شعرامون رو بنویسیم تا از  طرف انجمن به اداره فرستاده بشه من برای مقدمه متن زیر رو نوشتم نظرتون چیه اگه ایرادی داره لطف کنید بگید تا درستش کنم ممنون میشم.


________________________


مقدمه


 تنهایی و دور بودن از کسانی که دوستشان داری گاهی قوایی برای انسان نمی گذارد،واین حسی است که گاهی

دل من را تنگ می کند...

به تنگی لحظات بی کسی یک غریب گم شده در هوای غربت...وشاید هم تنگ تر...

توصیفش سخت است ولی دردی است بس  دردناک ومن طغیان این درد جان کش را با جاری ساختن جوهر قلم خود

بر کاغذ سفید،آرام میکنم،واین درد گاهی به شکل یک شعر وگاهی به شکل یک متنی خاموش بیان می شود.

از نظر من شعر تراوشا ت قلبی انسان است واگر از عمق وجود نباشد به قلب مخاطب نیز نخواهد نشست،

امیدوارم سروده های من به قلب  شما بنشیند.


زینب فراهانی