*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

خودت بخون...

زیر پتوی تار شب، بغض گلومو می شکنم
                     
                         که هیچکی باخبر نشه،اونی که میشکنه منم

قصه ی من حکایت گریه تلخ وبی صداست

                        کو کسی که منو فقط بخاطر خودم بخواد؟

باز یکی بود یکی نبود،به زیر گنبد کبود

                        سهم من از ستاره ها،حتی یه چشمکم نبود

چرا یه قلب ساده رو،کسی ازم نمیخره؟

                        چرا همیشه بی کسی،سهم دل ساده تره؟


عکس تصویر تصاویر پیچک ، بهاربیست Www.bahar22.com




چرا رسم زمونه همیشه بی وفایی؟

آخه چرا؟





سلام تصمیم گرفتم بقیه مطالبمو که قرار بود تو آپ بعدی بنویسم همینجا بنویسم...
بالاخره مهر هم رسید من که باورم نمیشه اول دبیرستانی شده باشم...
دارم یواش یواش به آرزوم میرسم البته اگه تلاش کنم...
دیروز که بابام ازمحل کارش تماس گرفت گفت کتاباتو خریدم...
من ازخوشحالی اصرارکردم که بابام زود تر بیاد خونه اما نمیشه که بخاطر چند تا کتاب کارآدم تعطیل بشه ...
خلاصه انتظار تموم شدو بابام زود تر ازمعمول از سرکار برگشت...
منم زود رفتمو کتابارو گرفتم همین که دستم گرفتمو نگاشون کردم  یه اظطرابی به جونم افتاد که نگو ونپرس
انقدر ترسیده بودم که دستام شروع کرد به لرزیدن ودیگه طاقت نیاوردمو شروع کردم گریه کردن...
باورتون میشه من که هنوز باورم نمیشه...
دلیل گریه ام واظطرابم این بود که اصلا از مطالب آموزشی پارسال چیزی یادم نمیومد...با این اوضاع چجوری میخوام ادامه بدم خدا میدونه...
خدا به دادم برسه...
البته خدارو شکر تونستم 5تا از سوال های دوره ای زبان رو جواب بدم ویک کمی به خودم امیدوار شدم...
ولی هنوزم مضطربم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد