*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

نور هدایت

میروم دور میشوم

از تو...

از عشق 

میروم باشرم

تا که خوانم نغمه ای از عشق پنهانی

می روم تا باخدا باشم

می روم آنسوی پشیمانی

خدای من مهربان...آسمانی است

گل سرخ دلم از اوست 

که می داند چه تنهاییم

خواب می بینم گرگی در لباس میش،

با مهربانی می نگرد من را

ولیکن 

در سوی دیگر صحنه

نوری دل انگیز می تابد

چه لبخندی به لب دارد

ومن را سحر می گرداند


گرگ می خواند مرا سهمگین

می روم سویش

صدای می آید از دور

خدایم است که می خواند

مواظب باش


او همان نور است

آری آن نور خدایم است


شاعر؛زینب فراهانی


سلام دوستای خوب خودم امیدوارم از این شعرم خوشتون بیاد

جلسه قبل تو انجمن بالاخره وزن رو یکمی به ما توضیح دادن فکر کنم بتونم غزل بگم

راستی خوشحال میشم نظرتون رو درمورد این شعرم بدونم

انتقاد

پیشنهاد

تعریف

همه جوره...

راستی معدلم 18 شد انقدر درس بخون اونوقت...http://up.patoghu.com/images/85u399tslm0osc2odx7.gif

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد