*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

حرفهای نگفته...

   ساکنان کناره دریا پس از مدتی صدای امواج عاشقانه اش را نمی شنوند چه سخت است

قصه ی عادت شدن.




   هرکه با احساس شد عاقبت خواهد شکست...

    این جواب سادگیست.




   هنوز دلخوشی ذهن خسته ام اینست که در خیال خودم بیخیال من نشدی.



 

 چشم گذاشتم رفت...

  تاهمیشه شمردن رسم بازیمان نبود.




  دلتنگ بچگی هایم هستم قهر میکردیم تا روز قیامت ولحظه ای بعد قیامت می شد...





""""خنده ام می گیرید آدم ها پس از مدتی بی خبری بی آنکه سرغی از هم بگیرند


می گویند دلم برایت تنگ شده است...


     یا یکدیگر را به بازی می گیرند یا معنی کلمات را نمی دانند.""""





پرستوهای محبت از سرزمین های دل انسان ها پر کشیده اند

رفته اند به راه های دور...

دیگر گلهای مهربانی در دل کسی جوانه نمی زند

نشانی از عشق نیست

اگر هست ردپاست...

آنهم سالهاست که با برف های سردو سنگین سنگ دلی

پوشیده شده است...









نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد