*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

بنام خدا 

 

امروز قراره با ملیکا وفاطمه بریم فرمانداری 

 

قراره شعرای برجسته بیان 

 

ولی اصلا حالم خوب نیست  

 

سرماخوردم بدجور...الان مرخصی گرفتم خونه ام فقط رفتم زنگ اول امتحان مطالعاتم دادم وبرگشتم 

 

دیشب با هزار آه ناله درسمو خوندم...تا ساعت ۱۲شب بیچاره شدم  

صبحم ساعت۴ بیدار شدم دوره کردم آخه دیشب وقت نشد دارو ها اثر کرده بود یه عالمه خوابیدم 

 همشم  خواب های بد سراغم میومد

 هنوزم  حالم خوب نشده دلم می خواد برم فرمانداری 

 

خیلی وقتم هست که شعر نگفتم  

فکر کنم قلمم خشک شده 

 

 

خلاصه شب خیلییییییییییییییییییییییییی بدی بود خدا به دشمنم نده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد