*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

خاطره

سلام دوستای خوب ونازنینم


امروز روز نسبتا خوبی بود امتحان ریاضیمو شدم18.5(وای من چقدر درس خونم)


به نظرم هر چی کمتر بخونی نمرت بالاتر میره من 2ساعت خوندم.


زیستم که آقایxyنیومدن که باعث شد بچه هامون این شکلی بشن



خیلی خوش گذشت 


حق داریم خوشحال بشیم ما بچه های نگون بخت کلاس دوم تجربی در طول 


هفته یک زنگم بیکاری نداریم


انتظار دارن دکترم بشیم.


خلاصه کلی شیطونی کردیم


امروز درس مرس کنسل فقط خوش گذرونی،دقت کردین این کتاب همچون قرص مسکن تا به 


جلدش نگاه می کنی رفتی!


کافی توی این بیمارستانا از کتاب به عنوان قرص خواب آور استفاده کنن هنوز وارد اتاق مریض نشده هفت پادشاهو خواب دیدن


من که اینجوریم خوابم نمیبره میرم کتاب میارم به جلدش زل میزنم من نگاه کن اون نگاه کن


در آخر هم بنده به خوابی شیرین فرو میروم...


خب دیگه من برم کاری ندارید؟


بابای




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد