*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

*ღ برگی از دفتر خاطرات من ღ*

♥بنام خدای عزیزم♥

تعلــــق که نداشته باشی. . .


به جایی . . . به کسی. . .به چیزی


تمام شدنت راحت تر 


از آنی می شود که گمان می بردی. . .!




خدایـــا!

خدایا یه خواهش کوچیک. . .


هیچوقت تنهـــا نذار


دلـــی را که هیـــچ کـــس دردش را نمیـــ فهمد. . .!


***************

امـــروز خــاطـــراتت را ســـوزاندم


اما بوی خوش هیزمش بیـــقرارم کـــرد


اتـــفاق تــــازه ای نیـــست


دوبـــاره دلتـــنگت شدم. . .!


***************

از قبل هم باید حدس میزدممیروی


رفتنت همیشه


حتی در دستو زبان فارسی هم لازم است. . .


"من اگر نباشم"

افسانه هارا رها کن... 


دوری و دوستی کدام است؟فاصله هایندکه عشق را میبلعند


من اگر نباشم 


دیگری جایم را پر می کند،به همین سادگی. . .!


"حس خاص"

بعضی وقتا حالم یه جوری میشه یه جور خاص،یه حس عجیب. . .


نمی دونم کسی میفهمه یا نه حس میکنم 


شب،ستاره ها و آسمون تاریک،سوسوی چراغ خونه ها این حس منو میفهمن


وقتایی که این حس میاد سراغم دلم می خواد برم یه جای خلوت و تاریک،توی یه ارتفاع نه چندان بلند مثله پشت 


بوم بالکن طبقه سوم. . .


و از اونجا به سوسوی چراغ خونه ها نگاه کنم،یه حس فوق العاده عجیبه


این صحنه(چرغ خونه ها)همراه با سکوت شب و گاهی صدای بوق ماشین هایی که خیلی فاصله دارن از ما


یه جوریم میکنه. . .یه جور خاص


سیر نمیشم از نگاه کردنو گوش سپردن به این صدا


وقتی که به چراغ خونه ها که خیلی ازم فاصله دارن نگاه می کنم ،به این فکر میکنم که الان توی 


هر کدوم از این چراغایه خانوادس،که بچه دارن شاید کوچیک شا ید بزرگ،توی بعضی از این خونه ها


 پر از عشقو محبت و توی بعضی هاشونم. . .


-مثلا شاید یه جوونه که رو تخت دراز کشیده و یه دستشو گذاشته زیر سرش و داره به کسی که 


دوسش داره فکر میکنهیا شایدم داره با آیندش و آمال و آرزوهاش فکر میکنه و. . .


برام جالبه که بشینمو به تک تک این چراغا نگاه کنم و حدس بزنم که توی این چراغ چه زندگی 


جریان داره شاید توی یه چراغ یه سفره ساده بایه تیکه نونه و دستای ترک برداشته ی زحمت کش،


که با وجود تلاش و زحمت های بسیار باز هم،نتونسته بچه های قد و نیم قدشو سیر بکنه. . .


شاید. . .




"دلتنگی"

اگه همه آدم های دنیا کنارت باشن


همیشه دلتنگ کسی می شی


که نمی تونی کنارش باشی. . .!


"تولد مبارک فرشته ی زندگیم"

روزی که تو آمدی

شعر نابی بودی

آفتاب و بهار با تو آمدند

روزی که آمدی

طوفان شد و پیکانی آتشین 

در نقطه ای از جهان فرو آمد

و من باتو باور کردم

که می شود هم پای رنگین کمانی در باران قدم زد!


مامانی دوستت دارم!


تولدت مبااااااااااااارک،ایشالا همیشه سایه ات بالا سر من باشه.


دوستت دارم،دوستت دارم ،دوستت دارم

گیرم باران آمد. . .


گیرم باران هم آمد...
هوا هم عالی شد
فایده اش برای من چیست؟
-هوای دل من بی تو پس است-



"کنایه هایت را به رسم یادگاری"

پایان راه کاملا پیداست. . .


میدهم قابش کنند


کنایه هایت را به رسم یادگاری


وبه همان دیوار میاوزمش


جای همان دست خط تماشایی




تو دیر به دیر یادم میکنی!

نمی دانم این روزها

تودیر به دیر یادم می کنی

یا من زود به زود

دلتنگت می شود



"سعی کن مهربان باشی"

مهــــــربان باش


اگـــــر نمی توانیـــ لا اقل سعــــی کن


کم . . .جزئی. . . ولی سعـــی کن باشـــــی


گاهی مهربــــانی تو


دنــــیای کســـــی را تغیــیر می دهـــد


بخشــــیدن خوشــه ای انـــگور به کودکــــی گریــــان


دنـــیایــــی پـــر از مهــــر میـــ ســـازد بــرای فــــردایــــش


"ســـعـــی کـــــن مهــــربــــان بـــــاشـــــــی"


omtyl36wtaljdld43o.jpg