دلم یه روز برفی می خواد
یه روز که وقتی خودمو تو شیشه یه ماشین می بینم،نوک بینیم قرمز شده باشه
دستام یخ یخ باشه برم وبرم بدون هیچ مقصدی فقط برم
برفم دونه دونه بریزه روی مقنه ام،شالمو بکشم روی صورتم سعی کنم خودمو گرم کنم
دلم لیز خوردنای سوژه دارو میخواد حتی اگه خودم باشم،پاشیدن آب وقتی ماشینا
باعجله عبور میکنن،
دلم عطسه های روزای برفیو میخواد
دلم خیلی چیزا می خواد. . .کاش اون بالاییم حرفامو بشنوه
کاش. . .
که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگامدر آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گر یاد آوریم یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم. . .
پاسها از شب گذشته
میهمانان جای را کرده اند خالی،دیر گاهی ست
میزبان در خانه اش تنها نشسته
در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او
اوست مانده،اوست خسته
مانده زندانی به لبهایش
بس فراوان حرفها اما
با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته
چون سراغ از هیچ زندانی نمی گیرند
میزبان در خانه اش تنها نشسته.
دلــــتنگی قصه همیشگی ســـت. . .
امـــروز زیــــر چــــتر تـــنهایی ام جایتـــــــ خالـــــی بـــود!
افتاد
آنسان که برگ
آن اتفاق زرد
می افتد
افتاد
آنسان که مرگ
-آن اتفاق سرد-می افتد
اما
او سبز بود وگرم که
افتاد
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
هوای ابری چقدر دلمو بی تاب می کنه،
ببار بارون. . .
- به هر که می گویم تو،به خودش می گیرد
چه ساده اند این ها
نمی دانند هیچکس برایم تو نمی شود!
چه اسفندها...آه
چه اسفندها دود کردیم
برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند این روزها می رسی...از راه
سلاااااااام من اومدم
نمیدونید چقدر دلم برای تک تکتون تنگولیده بود
برای زهره جون،زینب جون،کوثرجون،محبوبه جون،راه رهایی،وتمام دوستان
تقدیم به همه
دوستای با احساسم:
حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آن که با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود !
ممنون از "راه رهایی"